باز كن پنجره ها را كه نسيم
روز ميلاد اقاقي ها را
جشن مي گيرد
و بهار
روي هر شاخه كنار هر برگ
شمع روشن كرده است.
بهار كه مي آيد، نه طبيعت كه همه زندگي نو مي شود. بهار آميزه اي از رنگها و عطرهاست كه گرچه چند روزي مهمان ايت اما تا يك سال چشم به راهمان نگه مي دارد؛ تا باز دوباره بهار از پشت ديوارها سرك بكشد و زندگي يادش بيايد كه گرچه دلخوشي ها كوتاه است اما مي شود هميشه چشم به راهشان بود.
خاطرات نوروزي همه ما كم و بيش شبيه هم است. خانه مي تكانيم، رخت نو مي خريم و بوي سركه و شيريني و گل همه خانه را پر مي كند. مي رويم عيد ديدني، مي نشينيم منتظر تا مهمان خانه مان را روشن كند. عيدي مي گيريم، عيدي مي دهيم و به هر بهانه كوچك چنگ مي زنيم تا بخنديم و لحظه هاي شاد بودنمان را رونق دهيم.
در خانه ما ایرانمهر هم بهار همين رنگ و بو را دارد. هواي نوروز كه در حال خانه مان پيچيد، خانه تكاني كرديم. گرد از همه چيز پاك شد. خانه جان گرفت و نور قد كشيد تا خودش را از روزنه پنجره ها به ما برساند. هفت سين چيديم و در جمع بزرگترهاي عزيزمان سال را تحويل كرديم. جشن گرفتيم كه بهار آمد و از آن نيك تر آنكه بزرگترهايمان كنارمان بودند. مادر و پدرهايي كه حضورشان يكسره بركت است. دلمان مي خواست هفت سين مان شبيه هفت سين هايي باشد كه خودشان مي چيدند و خانه همان خانه اي شود كه سالها آماده بهار و مهمان كرده بودند. دلمان مي خواست بوي عيد همان عطر آن روزها باشد و بهار همان مهمان قديمي كه خانه شان را زيبا مي كرد.